Monday, October 13, 2008

Do not congregate around the computers.

Wednesday, May 14, 2008

slop
Unexplained variations in response should not be called just that, not noise or slop.

Saturday, April 26, 2008

sempre - always
sopra - above, on top
sotto - underneath, below
vicino - nearby, close by
dentro - in, inside
dietro - behind, at the back of
attorno - around, about

dopo - then, afterwards
Poco - little, not much, short

Monday, October 08, 2007

signum

Info-
Need a new word instead of information, as a substance.

Monday, June 06, 2005

drowsy

چند کلمه مرتبط با تنبلی!
drowsy·drowsing·dozy·dozing·napping·nodding.oscitancy·yawning·
inattentive
·dullness·
dozy·nodding·sleepy·slumberous·slumbery·somnolent·soporific·

Sunday, May 29, 2005

rhetoric

rhetoric مربوط به بلاغت
مربوط به علم بیان و بلاغت
□ا
using language effectively to please or persuade.
□ا high flown style; excessive use of verbal ornamentation.
□ا loud and confused and empty talk.
□ا study of the technique and rules for using language effectively (especially in public speaking).
نکته: فن بلاغت در قرن 5 پیش از میلاد توسط سوفسطائیان رایج گشت
صنایع بلاغی = rhetorical remedies :
Literary topos. Logical fallacies. Rhetorical figure. Ad captandum. Allusion. Ambiguity. Aphorism. Apologue. Aposiopesis. Archaism. Atticism. Brachylogy. Cacophony. Circumlocution. Climax. Conceit. Eloquence. Enthymeme. Ethos. Euphemism. Figure. Formal equivalence. Hendiadys. Hysteron-proteron. idiom. Innuendo. Kenning. pejorative political slogans. Merism. Mnemonic. Negation. Overdetermination. Parable. Paraphrase. Paraprosdokian. Pericope. Period. Perissologia. Praeteritio. Proverb. Soundbite. Synchysis. Synesis. Synonymia. Tautology. Tertium comparationis. Trope. Truism. Word play.
phatic
.Relating to discourse that is social rather than informative.
.A phatic expression is one whose only function is to perform a social task.
.To share feelings or to establish a mood of sociability rather than ...
e.g. you're welcome. How are you today?
source: answers.com, wikipedia, ...
Gricean maxims اصول اخلاقی پل گرایس درباره کاربرد زبان طبیعی در مکالمه
توضیحات! maxim = اصل اخلاقی l (همچنین گفته و پند اخلاقی، به عنوان یک قاعده کلی)

Thursday, May 12, 2005

Evoke ▬ summon
احضار و فراخواندن (فراخوانی خاطرات. احضار تصورات یا حالات درونی)□ا
Invoke appeal, resort,استیناف
طلب و احضار با جادو□ا
درخواست ملتمسانه کمک، توسل، به التماس خواستن□ا
Provoke برافروختاندن و تحریک□ا provoke laughter. provoke a fight.
Convoke ▬ call together احضار برای هم آیی (جلسه و شورا و...)□ا

مثالها: RMI: Remote Method In
vokation, ERP: Evoked Response Potentials

Wednesday, April 27, 2005

procrastinate /prō-krăs'tə-nāt', prə-/
1-v.intr. To put off doing something, especially out of habitual carelessness or laziness.
2-v.tr. To postpone or delay needlessly.
کارامروز را به فردا انداختن؟
How To Stop Procrastinating

Saturday, April 16, 2005

ansatz
اصطلاح رایج بین فیزیکدونها: وقتی بدون هیچ پایه و اساس تئوری، یک فرم خاص را برای یک تابع فرض می کنند(و من درآوردی به نظر برسد) (آلمانی)

Monday, March 14, 2005

nerd

Tuesday, March 01, 2005

serendipity:

pure luck in discovering things you were not looking for

  1. The faculty of making fortunate discoveries by accident.
  2. The fact or occurrence of such discoveries.
  3. An instance of making such a discovery.

کشف تصادفی. کشف اتفاقی

گرچه به نظر من هیچ کشف غیر تصادفی ای اصلا وجود نداشته است! همه کشفیات مهم یک جنبه تصادفی داشته اند. درضمن، داستان اختراع (ضرب) این کلمه توسط والپول، را در اینجا بخوانید. (سرندیپ، نام قدیم سریلانکاست و ارجاع اولیه این کلمه، به یک افسانه از آن کشور است)

elaborate:
planned or carried out with great care.
marked by complexity, fullness of detail, or ornateness.
استادانه یا بزحمت درست شده. مشروح.
چیزی که روی جزئیاتش حسابی کار شده است.

Thursday, February 24, 2005

˚ίμιξοξ, αίμιξοξ είπΫ, τό δΥ εύ ξιλ, τø.
(from Aeschylus's Agamemnon)
(Sing the song of woe, the song of woe, but may the good prevail.) (from 1853264539 p.171)

Thursday, February 17, 2005

نمیدونستم - (چند معادل):
مغبون
= cheated
pool= مخزن
snob=
1.
one who blatantly imitates, fawningly admires, or vulgarly seeks association with those regarded as social superiors
معادل من:
کسی که در مورد ستایش کردن آدم ها، زود جوگیر می شود.
آنکه مغبون افاده ی موجود در یک جو اجتماعی می شود.
2.
همچنین معنی دوم: پرافاده و مغرور
من: مغبون افاده ی خود.
من:بقیه را ریزبیننده
3. خلاصه همه معانی در یک معادل:
snob ≡ مغبونِ افاده
معرفی کلمه از دکتر قدک پور

Monday, February 07, 2005

این هم تلاشی برای کلمه هایی که صرفا یک لحن/صدا را ارائه می کنند (و نه کلمات واقعی)
Woah (suprise + admire)
yeay
emn, e,
hein?
oaah
woa' ? (= what)
YoooHooooooooooooooooooooooooooooo!!!...

Monday, January 31, 2005

Carpe diem

carpe

diem

Friday, January 28, 2005

interjection

3 senses. اصوات معترضه. معمولا از قواعد گرامری تبعیت نمی کند. مثال ها
  • Alas! ouch! phooey! ugh! ouch!
  • "He has a new car, eh?"
  • sh - ("quiet!")
  • Ahem - ("attention!")
  • Ps - ("here!")
  • Tut-tut - ("shame...")
  • Ugh - ("disgusting!")
  • Whew - ("what a relief!")
  • Ahoy - sailor's interjection
  • S - ("quiet!")
  • Huh,
منبع: .m-w.wikip.

نظر من: احتمالا اینها کلمات ذهن راست هستند./ از قواعد گرامر فرار می کنند (به همین دلیل!)./ پس حس عجیبی، غیر از کامات عادی دارند. آهنگ و لحن آنها هم در خودشان هست، یعنی با هر لحنی نمیتوانند ادا شوند./ لحن صدا شاید اساسا در مغز راست پردازش می شود؟ (نه. اون که بروکا و ورنیه بود). / شما منبع خوبی برای یک لیست کامل از این ها سراغ ندارید؟
مثال در فارسی (آنها که فرم نوشتنی دارند):
oouf!
mmmaaaa
oy! (خصوصا در اصفهان)
wey! (در جنوب)
و سایر کلمات داوود برره!
Wow!
1-(interjection) used to express strong feeling (as pleasure or surprise)
2-(n.) a striking success : HIT
3-(vt.) to excite to enthusiastic admiration or approval
4-(n.) a distortion in reproduced sound consisting of a slow rise and fall of pitch caused by speed variation in the reproducing system

Monday, January 10, 2005

نصف قدرت سخنرانی فنی به انگلیسی به آن است که بتوانی دو کلمه account و capture را درست و زیاد بکار ببری.
چه جالب که ایده های الکلمات بدون کلمه بیان می شوند: فقط با مثال ها - که آنها هم کلمات هستند
/sΛimen∫nt/ = "as I mentioned"

Thursday, January 06, 2005

F o r t u n a

V i r t u

(رفرنس: ماکیاولی)
Warwick

Sunday, November 28, 2004

oggetto classe metodo
objet classe méthode
objekt klasse methode

Saturday, November 27, 2004

کلمات زنده نیستند
مگر اینکه به صدا تبدیل شوند
کلمه صوتی شده با کلمه نوشته شده تفاوت دارد - حتی در ذهن

عشق به کلمات،
تنها برای کلمات زنده امکان دارد
نه آنها که بر کاغذ مدفون شده اند
مثل غول چراغ
stein
/∫tain/ Gr. jewel, stone.
مثال: اینشتین
Limerick
شعر طنز پنج بخشی با rhyme scheme یا الگوی قافیه ای aabba. مثال:

I'm a student of Welsh triple-harp
And I'm really not meaning to carp
But I must use my nose
All twelve fingers, plus toes
And that's just to play a D-sharp
.

Designate
گماشتن و اعلام و مشخص کردن برای کاری

نشد
Ox - arrows designating direction, designate the place, at designated times, designated ambassador

Friday, November 26, 2004

Et ignotas animum dimittit in artes
Ovid, Metamorphosis viii, 188

این یکی دیگه کاملا شخصیه. فقط برای این است که مجبور بشوم کلمات را بطور کامل پیدا کنم و به زبان خودم بیان کنم.
و از پژواک کلمات ارسالی در ذهنم استفاده کنم تا چیزها (کلماتی) از بیرون را وارد وجودم کنم.
اشکال اساسی این کار این است که رفرنس این کلمات با کلمات ایجاد می شود نه خود مفاهیم یا عینیت ها یا صلب ها.
در اینجا کلماتی که برایم جدید است می نویسم. همچنین درباره کلمات. و کلمه یازی فارسی و لاتین هم هست.

Providence
لطف سرنوشت. یمن.
The kindness of fate [LM]
مشیت الهی